۵ مطلب با موضوع «معرفی وبتون/مانهوا» ثبت شده است

مهرفی مانهوا بخشش بزرگ الهی

یوهووووووو ^-^

با معرفی یک مانهوای شونن آی و خیلیییی قشنگ در خدمتتون هستم ^-^

آقا این مانهوا گرافیکش خیلییییییییی محشرهههههههه و مانهواکاش هم خیلیییییی حرفه ایههههه!

اصن در حدی محشره گرافیکش که من اون اول باورم نمیشد که این یه مانهواس!

و یه عالمه شخصیت جذاب هم تو این مانهوا فوق‌العاده هست!

خیلیی خوب میشه اگه انیمش رو هم بسازن!

آها یه چیز دیگه هم بگم که کسایی هم که از انیمه و مانهوای

 mo dao zu shi خوششون اومده و طرفدارشن، عاشق این مانهوا هم میشن! چرا؟ چون که تقریبا سبکاشون یکیه و حتی نویسنده دوتاشون هم یکیه! پس پیشنهاد میدم که اگه از مودائو خوشتون اومده این مانهوای عالی رو هم از دست ندین ^-^

خب بریم سراغ معرفی این مانهوای زیبا ^-^

نام : بخشش بزرگ الهی

نام انگلیسی : heaven official's blessing

وضعیت : در حال ترجمه ( نمیدونم در حال پخشم هست یا نه|: )

ژانر : شیطانی __ تخیلی __ شونن آی

پیجی که میذارتش و ترجمش میکنه –> کلیک

خلاصه داستان :

۸۰۰ سال پیش، کشور باستانی ای به نام شیان لی وجود داشت. این کشور ۴ گنج داشت : زنان زیبا ، موسیقی ، ثروت و یک شاهزاده. شاهزاده شیِه لیان تمام سرزمین‌های الهی رو دوست داشت و دارای استعداد خارق‌العاده ای بود. اون تمام امتحان‌های الهی رو پس داده بود و در سن ۱۷ سالگی به زندگی ابدی و نامیرایی دست یافته بود. با این وجود بعد از سه سال، حالا بخاطر سرنوشتش یا به خاطر یه بد‌شانسی بزرگ، مقامش در قلمروی الهی رو از دست داد و عزل شد با این حال، وقتی الهه‌ها بخاطر این موضوع پشیمون بودن، شیِه لیان دوباره عروج کرد (یعنی دوباره برگشت دنیای خدایان). متاسفانه عروج دوم اون مثل یه شوخی بود چون شیِه لیان با یکی از قوی‌ترین خدایان محافظ قلمرو الهی به اختلاف خورد و هیچی نشده دوباره عزل شد. به‌خاطر این اتفاق، تمام خدایان قلمروی الهی(تمام خدایان مونث و مذکر) شیِه لیان رو زیرنظر داشتن ولی به نظر می‌رسید که شیِه لیان عزل شده، به آیین‌های شیطانی و تخریب‌گری روی نیاورده و درعوض با جدیت و صداقت در دنیا زندگی میکرد. شیِه لیان در تمام زمینه‌ها و هنر ها مهارت داشت. کالا میفروخت، ساز مینواخت و در خیابان‌ها آهنگ میخوند. اون حتی بخاطر سختی‌های زندگیش در این قلمروی فانی مجبور شد به جمع کردن آشغال‌ها و حمل گاری‌ها بپردازه در نتیجه این شاهزاده از کشور شیان لی، مایه تمسخر کل سه قلمرو شد. دو محافظی که قبل از صعود شیِه لیان به ابدیت، در خدمت اون بودن هم صعود کردن و از خدایان محافظِ جنگجو در مناطق مربوط به خودشون شدن. اسم این دو محافظ فِنگ شین و موچینگ هستش. ولیعهدی هم که به اون خدمت میکردن، حالا به طور کامل توسط همه فراموش شده. با وجود همه اینها، سه قلمرو نمیتونستن برای مدت زیادی بخندن....

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

خب حالا میخوام یه چندتا عکس از این مانهوا بزارم تا به محشر بودن گرافیکش و حرفه ای بودن مانهواکاش عمیقا پی ببرید ^-^

اول از همه این جیگر جذاب و شدیدا کراشی که عکساش رو این زیر میبینین، اسمش هواچنگ هستش و شخصیت دوم داستانه ^-^

این گوگولی و جذاب و کیوتی که این زیر میبینین شیِه لیان یا همون شخصیت اصلی داستان هستش ^-^

دیدین؟ نه دیدین خدایی چقدر گرافیکش خوبه؟ اصن من اون اول وقتی که عکساشو دیدم فک میکردم که یه سری اسکرین شات از یه انیمه سه بعدیه! اصن باورم نمیشد یه مانهواس! وای اون لحظه ای که برای اولین بار از قیافه هواچنگ رونمایی شد با خودم گفتم (شت..واو..مانهواکا اصلا به فکر قلب خواننده‌ها نیست D= ) خلاصه که اصلاً و ابداً این مانهوای زیبا رو از دست ندین D=

بای بای /*0*

 

  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • 👑Goli Sama👑
    • سه شنبه ۲۵ شهریور ۹۹

    معرفی مانهوا آواز تئودور

    های گایز!

    پس از مدتها آمدم با معرفی یه مانهوا قشنگ و جالب^-^

    داستان این مانهوا جالبه به نظرم ^-^

    گرافیک و کیفیتش هم خیلی قشنگه ^-^

    پیشنهاد میکنم بخونینش ^-^

    نام : آواز تئودور

    نام به انگلیسی : The song of Theodore

    وضعیت : در حال پخش و ترجمه

    ژانر : عاشقانه _ فانتزی _ شوجو _ تاریخی

    پیجی که ترجمه میکنه و میذارتش : کلیک (همه پستای مربوط به مانهوا و وبتون رو درست کردم و پیج موردنظر رو لینک کردم)

    خلاصه داستان :

     در طول سال‌های کودکی، سیِنا، شاهدخت شاداب امپراتوری غربی، و لاتیو، شاهزاده امپراتورى شمالی که به عنوان گروگان سیاسی به آنجا فرستاده شده بود، باهم برخورد سرنوشت‌ساز داشتند. این دو به مرور زمان عاشق یکدیگر شدند، در حالی که نیا، پادشاه جوان  امپراتوری شرقی اونها رو از سایه‌ها دید... افسوس که صلح و آرامش بین سه پادشاهی جز یک ظاهر توخالى بود، به زودی همه ى ارامش ها مثل قطره اى درهم شکسته میشه. با شروع جنگ، دوستان دوران کودکی با انتخابهای غیرممکن مواجه شده اند که عشق را در برابر وظیفه قرار می دهند: نبرد و خونریزی، دود و اشک، صداقت و خیانت- که با اشفتگى همراه شده است، این دو باید باهم رو در رو شوند تا اوازى بنوازند، آوازى از یک پسر و دختر — «آواز تئودور» — .

     

    بای بای *0*

  • ۴ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • 👑Goli Sama👑
    • چهارشنبه ۱۹ شهریور ۹۹

    معرفی مانهوا ملکه رها شده

    های گایز !

    اومدم یه مانهوا خیلی قشنگ بهتون معرفی کنم ^_^

    مطمئنا خیلی خوشتون میاد

    اصن از داستانش کلی لذت میبرین *-*

    نام : ملکه رها شده

    وضعیت : در حال ترجمه

    ژانر : عاشقانه_شوجو_درام_تاریخی_تناسخ_فانتزی_کمدی

    پیجی که ترجمه میکنه و میزارتش :

    کلیک

    خلاصه داستان :

    به عنوان تنها دختر خاندان پرافتخار مونیکیو ، آریستیا از زمان تولد آموزش دیده تا امپراطریس بعدی باشه ولی با ظاهر شدن ناگهانی یک دختر مرموز همه ی چیزهایی که اون در تمام عمرش برای رسیدن بهشون تلاش کرده بود  محو میشن و به جای امپراطریس به عنوان یه ملکه رده پایین وارد قصر میشه، جایی که هر چیزی که براش باقی مونده بود هم از دست میده. در نهایت آریستیا  متوجه میشه که همه این ها به خاطر اشتباهیه که یک خدا مرتکب شده و باعث تغییر سرنوشت اون شده، پس بهش یه فرصت دیگه داده میشه تا این بار خودش سرنوشتش رو رقم بزنه.

     

    بای بای /*0* 

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • 👑Goli Sama👑
    • پنجشنبه ۹ مرداد ۹۹

    معرفی مانهوا خدمتکار دوک شدم

    درودی دیگر ^_^

    خب دوستان من با معرفی مانهوایی دیگر برگشتم

    من خودم خیلی این مانهوا رو دوست داشتم هم از لحاظ گرافیک و هم از لحاظ داستان

    اصن همین مانهوا باعث شد که من عاشق خوندن وبتون و مانهوا بشم *-*

    قبل اینکه بیام معرفیش کنم میخوام یه خبری رو بهتون بدم

    خبرم اینه که بالاخره یه اسم خوب واسه این داستانم پیدا کردم *^*

    میخوام اسمشو بذارم (چهره حقیقی زندگی)

    میدونین چرا؟

    یادتونه تو یه قسمت شخصیت اصلی داستان ما گفت 

    (موندم که چرا همیشه میگن زندگی هیچوقت روی خوش به آدم نشون نمیده؟)

    بعدشم زندگی قشنگ اومد دهنشو سرویس کرد و جوابش رو هم داد XD

    و وقتی که داشتن میبردنش برای اعدام هم گفت

    (حالا فهمیدم چرا همیشه میگن زندگی هیچوقت روی خوش به آدم نشون نمیده)

    البته ببینین تو داستان من اینجوریه که زندگی هیچوقت روی خوش به آدم نشون نمیده ممکنه اصن واقعی نباشه '-'

    خلاصه من بر اساس همین چیزا اسمشو گذاشتم (چهره حقیقی زندگی)

    یجورایی که انگار زندگی چهره حقیقی خودش رو به شصیت اصلی داستان ما نشون داده باشه

    امیدوارم تونسته باشم خوب مفهوم رو برسونم XD

    میدونم، چهره حقیقی زندگی رو خیلی خشن نشون دادم XD

    همه ی اینا رو هم بازم نصف شب به ذهنم رسیده بود XD

    اصن من قرار بوده یه موجود شب زی باشم این وسط کلی اشتباه ژنتیکی رخ داده XD

    وای که چقدر من جدیدا حرف میزنم '-'

    اصن کلی از موضوع اصلی پست فاصله گرفتیم XD

    الان دیگه واقعا میخوام مانهوا رو معرفی کنم XD

    نام : خدمتکار دوک شدم

    وضعیت : در حال پخش و ترجمه

    ژانر : درام_کمدی_عاشقانه_ایسکای

    پیجی که ترجمش میکنه و میذارتش :

    کلیک

    خلاصه داستان :

    داستان در مورد یه دختریه که یه روز یه کتاب رو میخونه توی اون کتاب داستان یک پسر به اسم لاندرو هست که با یک نفرین به دنیا اومده و وقتی یه دختر اون نفرین رو از بین میبره عاشقش میشه ولی اون دختر عاشق یه پسر دیگه میشه (لیاقت نداری که -_-) و ازدواج میکنن و در نهایت لاندرو کشته میشه(الهی T^T). بعد از اینکه این کتاب رو میخونه خیلی عاشق لاندرو میشه و یه روز که از خواب  بلند میشه میبینه تبدیل به یکی از خدمتکارهای کاخ لاندرو شده به اسم اولینا. حالا باید دید  که آیا اون میتونه لاندرو رو از این سرنوشت تلخ نجات بده؟

     

    تا دیداری دیگر بدرود ^_^

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • 👑Goli Sama👑
    • دوشنبه ۶ مرداد ۹۹

    معرفی وبتون قلمرو خون آشام

    های گایز!

    خب من جدیدا شروع کردم به وبتون و مانهوا خوندن از رو اینستا

    و در این حین تصمیم گرفتم که هر وبتون یا مانهوایی رو میخونم بیام برای شماها معرفی کنم و آدرس اون پیج اینستایی که میذارتش رو واستون بذارم ^_^

    حالا هم میخوام اولین پست معرفی وبتون رو واستون بذارم ^_^

    خب این وبتون رو من خیلی دوست داشتم

    هم از لحاظ گرافیک و هم از لحاظ داستان

    امیدوارم شما هم خوشتون بیاد ^_^

    پ.ن : این پست رو من هی میخواستم بذارم منتها هیچ حال نداشتم XD

    نام : قلمرو خون آشام
    وضعیت : در حال ترجمه
    ژانر : خون آشامی_ماوراءالطبیعی_اکشن_عاشقانه_کمدی_ماجراجویی

    آدرس پیجی که ترجمش میکنه و میذارتش : کلیک

    خلاصه داستان :
    شانزده سال دیگه شیطان قبیله خون دوباره قیام میکنه و این یه فاجعه برای دنیا به بار میاره برای همین سازمان شکار خون آشام ها از دکتر نانگونگ میخواد که خواهران دوقلو رو دوباره کلون (شبیه سازی) کنه تا با شیطان مبارزه کنند اما طی یه سری ارورهای برنامه یه نوزاد سومی هم به دنیا میاد حالا این سه تا خواهر(همین سه دختری که تو تصویر میبینین) باید ماجراجویی های خودشونو تو این دنیای خطرناک آغاز کنند.

    بای بای *0*

  • ۴ پسندیدم
  • نظرات [ ۲ ]
    • 👑Goli Sama👑
    • سه شنبه ۳۱ تیر ۹۹
    اگر به کسی بگی چاق، لاغرتر نمیشی.
    اگر به کسی بگی احمق، باهوش تر نمیشی.
    همه کاری که میتونی در زندگی انجام بدی
    اینه که تلاش کنی و مشکل پیش روت رو
    حل و فصل کنی.
    پیوندها