Happy birthday kookie *-* (هم میلادی هم شمسی😁)

جئون جونگ کوک :

وقتی که میخوایید از واقعیت فرار کنید، خسته‌اید و دارید زمان سختی رو میگذرونید، میتونید یه در رو توی ذهنتون باز کنید و اونجا قطعاً مجیک شاپ خواهد بود. و وقتی که واردش شدید، اعضا منتظرتون خواهند بود تا آرومتون  کنن و بهتون قدرت ببخشن.✨

(خودااااااااا T^T)

خوشگلترین ادیتی که تا حالا کردم :-:

Happy birthday Guren *-* (تلرنرلزتلزتلرنرمتنازنهرمه عرررررررررررر *-*)

گورن ایچینوسه :

زنده بمون

حتی اگه تنها دلیل زنده موندنت انتقام باشه.

خاطره : مسابقه کتابخوانی

های گایز!

بله، بنده 25 مرداد مسابقه کتابخوانی مجازی، مرحله شهرستانی داشتم

میخواستم 29 مرداد که نتایج اعلام شد واسش پست بزارم ولی...

وجدانا گشادی بد دردیه :|

به هر حال، بالاخره انرژی خودم رو جمع کردم و الانم دارم تایپ میکنم :-:

خب، ابتدا ازون روزی شروع میکنم که تصمیم گرفتم تو این مسابقه ثبت نام کنم

یه روز تو مدرسمون، قبل کرونا، معلم پرورشیمون اومد سر کلاسمون و بهمون درباره این مسابقه گفت

منم با خودم گفتم چرا که نه؟ منم تو این مسابقه ثبت نام میکنم. فوق فوقش اگه قبول نشدم به جاش واسم تجربه میشه

ثبت نام کردم و توی مرحله اول یعنی مرحله درون مدرسه ای شرکت کردم و... قبول شدم!

کتابی که بهمون مرحله اول دادن این بود :

مدیونین فکر کنین من با دیدن اسمش یاد اسرافیل پایانی افتادم و دارم با تمام وجود عر میزنم *~*

البته با اینکه اون سرافه و این سیرافه، ولی خو.. *~*

خلاصه، خب آره این کتابو مرحله اول دادن و منم چند باری خوندمش و قبول شدم. ناگفته نماند که خوشبختانه صفحاتش زیر 100 صفحه بود

کتاب جالبی بود به نظرم و داستانش رو دوست داشتم

خب حالا میریم سراغ مرحله دوم یعنی مرحله شهرستانی که 25 مرداد مجازی برگزار شد

کتابی که واسه مرحله دوم دادن این بود :

وای وای..یعنیا انقدر سر داستاناش خندیدم که نگو XD

خیلی کتاب باحالی بود XD

خب من اینو هم چندبار خوندم و تو مرحله دوم شرکت کردم و بازم قبول شدم ~(■_■)~

 البته باز هم ناگفته نماند که این هم خوشبختانه صفحاتش زیر 100 صفحه بود

اگه از داستانای طنز خوشتون میاد کتاب وام دماغ رو بهتون پیشنهاد میکنم

اگر هم از داستانایی مربوط به دریانوردی خوشتون میاد کتاب کشتی سیراف رو بهتون پیشنهاد میکنم :)

یه چیز دیگه هم بگم که سیراف یه شهر باستانی توی ایرانه و توی شهرستان کنگان، استان بوشهر قرار داره :) 

کلا کشتی سیراف یه یجورایی داستانش مربوط به ایران باستانه :)

البته تو این کرونا پا نشید برید مسافرت سیراف ها :|

پی نوشت : امروز توی حیاط خونمون چند تا قاصدک دیدم و اون لحظه این آهنگ رو اعصاب توی مغزم پلی شد :|

باز آمد، بوی ماه مدرسه                 بوی بازی های راه مدرسه :|

پی نوشت : آیا فقط منم که اتک رو با چیپس و ماست نگاه میکنه و از مبارزه هاش لذت میبره و حالش از صحنات خون و خونریزیش بهم نمیخوره؟ :-:

پی نوشت : میخوام نصف شب با لباس نینجایی و شمشیر سامورایی برم مدیر و معاون مدرسمون رو ترور کنم :| کلاس بندیمون کردن بعد من از تمام دوستام جدا افتادم و دقیقا با دو نفری توی یه کلاس افتادم که شدیدا ازشون متنفرم :| خیلی احساس غربت میکنم :| آخه چرا توی این اوضاع کرونا باید 15 شهریور مدارس باز بشه :| لعنت به این زندگی :|

پی نوشت : منتظر سری سوم طنز انیمه ای ساخت خودم باشید ^-^

پی نوشت : همین دیگه :| بای بای :|

Happy birthday Kenji *-*

(دوستان از کاراکتر انیمه ایش دیالوگ کشف نکردم برای همین از خود واقعیش دیالوگ میگم)

کنجی میازاوا :

تو ای کسی که از شالیزار های برنج در باران رد می شوی
تو ای کسی که از میان جنگل های بزرگ عجله می کنی
تو ای کسی که از بین تیرگی ها و گرفتگی های ابر ها و کوه ها قدم بر میداری.. 
بارانی ات را بپوش ، سریع باش!

Happy birthday Emma *-*

اِما :

حتی اگه دنیایی اون بیرون برای زندگی انسانها نباشه،

ما خودمون دنیای خودمون رو میسازیم.

Dynnnnnanana *~*

Dynnnnnanana

Dynnnnnanana

Dynnnnnanana

light it up like dynamite

عرررررررررررررررررررررررررر

یسببالوتاتزابطلقسثبشقبساینهعنخخملایعیلعنفاقس

یعنی این موزیک ویدیو عالیییییییییییییی بود *~*

جو و فضاش خیلی کلاسیک بود *~*

بعد از مدتها آمدم اون روی آرمیم رو نشون بدم *~*

و قراره با اسکرین شاتام خفتون کنم *~*

البته اسکرین شاتا خوبی نشدن ولی بازم میخوام خفتون کنم XD

آقا اول فکر کردم اینجایی که نامجون توشه مانگا فروشیه بیشتر که دقت کردم فهمیدم فیلمای کلاسیکه XD

وایییییی چقدر من ازین ماشین بستنی فروشیا دوست دارم *~*

این مغازه هه که جیمین جلوش وایساده هم خیلی دوست دارم دلم میخواد برم توش *~*

ویکوووووووووک &-& عررررررررررررررر &-&

عررررررررررررررر تهیونگ چقدر جذاب شده خداااااااااااااااا *~*

وای اینجا خیلی خنده دار بود XD هنگ همو نگا میکردن XD

بعد اومدن هنگ جیمین رو نگا کردن XD

وایییی این صحنه خیلی خوب بود XD قبلش کوکی و جیمین کتاشونو دراوردن عررررررررررر *^*

واییییی این صحنه خیلی ژستشون کیوت بود *~*

 این صحنه با اون فشفشه ها خیلی قشنگ و سوییت شده بود *~* دلم فشفشه خواست *~*

سر این صحنه آخر قشنگ جان به جان آفرین تسلیم کردم *^* چقدر جذابی تو آخه *^*

میخواستم این پست رو ظهر بزارم ولی نت نداشتم T^T

آیا هنوزم آرمی ای هست که نرفته استریم بزنه؟ :|

اگه هست زود، تند، سریع بره استریم بزنه که این ۲۴ ساعت اول مهمه

آرمیا بیان تو کامنتا عر بزنیم T^T

Happy birthday Tomoe *-* (هلملخمبهنبهبلملخبنهبخم *-*)

توموئه :

چیزی که گذاشتم از دستم در بره رو

باید برگردونم.

معرفی سینمایی Bird box

های گایز!

بازگشتم با معرفی یک سینمایی خیلی قشنگ و هیجان انگیز!

که دیشب با خانواده دیدمش ^-^

و ازونجایی که خیلی باحال بود، تصمیم گرفتم بیام اینجا تا معرفیش کنم ^-^

بنگرید ^-^

نام سینمایی : Bird box

کارگردان : سوزان بیر

ساخت کشور : آمریکا

ژانر : ترسناک، مهیج، علمی تخیلی، درام

خلاصه داستان :

داستان ازین قراره که یک روز یه سری موجودات ماورایی و نامرئی به زمین حمله میکنن که از طریق چشم، وارد ذهن انسانها میشن و اونا رو کنترل میکنن که این باعث میشه انسانها دیوونه شن و خودشونو بکشن. مالوری هایز زنیه که وقتی این اتفاق افتاد حامله بوده و بخاطر این موجودات هم خواهرش رو از دست داده. اون و یه چند نفر دیگه که از دست اون موجودات فرار کردن برای اینکه زنده بمونن وارد یه خونه ای میشن. ولی اونا که نمیتونن همیشه توی خونه بمونن. آیا مالوری و دوستاش میتونن ازین وضعیت جون سالم به در ببرن؟

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

اینم از معرفی این سینمایی زیبا ^-^ حتما حتما ببینش ^-^

میخوام ماجرای خنده داری که موقع دیدن این فیلم داشتم رو تعریف کنم XD

 آقا خب گفتم که با خانواده این فیلم رو دیدم XD کاشف به عمل اومد که داریم ورژن بی سانسورش رو نگاه میکنیم XD

بی سانسور بودن فیلم در حضور خانواده همانا و ظاهر شدن صحنات 18+ همانا XD

موقعی که این صحنات شروع شد ازونجایی که فهمیدم در وضعیت خوبی نیستم، از همون اول رومو کردم اونور XD

 یعنیا هی مامانم برمیگشت به من و خواهرم نگاه میکرد و چک میکرد که یه دف رومونو برنگردونیم به صحنه نگاه کنیم XD

اصن خیلی اون لحظه جو زیبایی حاکم بود XD

خدا نصیب هیچکدومتون نکنه XD

حالا من اگه خودم تنها این فیلم رو میدیدم سانسور دار بود -_____-

اگه ماجرای خنده داری مثل اینی که من داشتم شما هم تجربه کردین، بیاین تو کامنتا تعریف کنین XD

 

بای بای ^--------^

Wallpaper

های گایز!

بنده در پینترست ول میچرخیدم

که ناگهان با یه سری عکس مواجه شدم که برای تصویر زمینه گوشی بسی مناسب بیدن

و با خودم گفتم، چرا که نه؟ برای شما، تو وبلاگم پستشون کنم تا شما هم فیض ببرین ^-^

بنگرین ^-^

امیدوارم که فیض برده باشین ^-^

 

بای بای ^-^

Happy birthday Yato *-*

یاتو :

بچه که بودم از هیولاها میترسیدم، بزرگتر که شدم فهمیدم آدما ترسناکترن.